بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد (ع)
دست تقدیر الهی در شعبان سال 38 ق، شکوه آفرینشی را رقم زد و جلوهای زیبا از صفات ربانی را در جمال شخصیتی بزرگ به تصویر کشید. فرزندی پاک از سلاله فاطمی و تبار علوی در مدینة نبوی صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشود و چشم شیعیان را روشن نمود. پدر بزرگوارش نام زیبای «علی» را برای او برگزید تا یاد و نام پدر خویش را در خاطرهها زنده بدارد و امام باقر علیه السلام در وصف ایشان چنین فرمود: پدرم، هیچ یک از نعمت های الهی را یاد نمیکرد؛ مگر آنکه سر به سجده مینهاد، هیچ حادثه ناگواری از او رد نمیشد؛ جز آنکه سجده میکرد، و هرگاه موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر میشد؛ سجده شکر به جای میآورد.
نشانههای سجده در تمام اندامش آشکار بود، از اینرو، ایشان را «سجّاد» نامیدند. (1)
امام زین العابدین علیه السلام مصیبت ها و فتنه های زیادی را به چشم خود دید و با فتنهگران زیادی روبهرو شد. در دوران کودکی، فتنه «ابن ملجم» و سر شکافته جدّش امیرمؤمنان علی علیه السلام در محراب مسجد کوفه، داغ بزرگی بر دل او نهاد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسنعلیهالسلام بود. آنچه از خاطرات دوران نوجوانی خود به یاد دارد، فتنه و مصیبتهایی است که با تیرهای جفا و نامردی، بدن مبارک عمویش را به تابوت دوخت. امام در شرایطی سکاندار کشتی طوفانزدة یاران ولایت گردید که سنگینترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانة یک کاروان خویشاوند و همپیمان، بر جای ماندن فرزندان یتیم و مادران داغدیده در میان شمشیرهای تشنه به خون، همه و همه حکایت تلخی است از خون دلهایی که به ایشان رسید.
امام سجاد علیهالسلام حدود 34 سال رهبری و امامت مسلمین را به عهده داشت. در طول این سالهای پر فتنه، با نگرانی فراوان از فقر بصیرت افراد، سعی وافر داشت که ابرهای تیرة جهل را از آسمان اندیشهها کنار بزند تا خورشید حقیقت بر مردم بتابد. امام، آنگونه فضای تیرة تبلیغات مسموم امویان را شکافت که سزاوار بود کورترین چشمها و بستهترین گوشها حقیقت را بیابند. در اینجا گوشهای از نقش بصیرتآفرین امام زین العابدینعلیهالسلام از کربلا تا شهادت را در چند محور مورد بررسی قرار میدهیم؛ اما قبل از ورود به بحث، نیمنگاهی به فساد سیاسی دوران امام سجادعلیهالسلام ضروری به نظر میرسد.
دورنمایی از فساد سیاسی دوران امام سجاد علیه السلام
الف. تحریف شدن اندیشة اصیل اسلامی و حاکم شدن اندیشة جاهلی؛
ب. گسترش و به ثمر نشستن بسیاری از تبلیغات اموی بر ضدّ اهلبیتعلیهمالسلام؛
ج. شهادت نیروهای مهم شیعه و متلاشی شدن نسبی تشکیلات تشیع بر اثر ارعاب، فشار اقتصادی و سیاسی و...؛
د. دوران فتوحات گسترده، و سرگرم شدن حکام به غنایم و خوشیهای دنیوی؛
هـ. حضور پشتوانههای فکری فتنه و شخصیتهای به ظاهر دینی در عرصة اجتماع؛
و. جهالت سیاسی و مذهبی مردم و شیوع بیدینی و مفاسد اخلاقی؛
ز. کاهش یاران و مجاهدان واقعی؛ (2)
ح. سختگیریهای بسیار شدید بر شیعیان؛
ط. آغاز رسمی جعل روایات با اجیر کردن راویان دروغگو توسط دستگاه حکومتی؛
ی. قرار گرفتن احکام اسلامی، همچون بازیچه در دست افرادی چون «حجاج» و «عبد الملک بن مروان» و... .
دوران امامت امام سجاد علیه السلام، مصادف با یکی از سیاهترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود. بیشترین دوران امامت حضرت با دوران خلافت بیست و یک سالة «عبد الملک بن مروان» همراه بود. او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار میرفت، و به زهد، عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد به عبادت سپری میکرد، به طوری که به او «حمام المسجد»؛ کبوتر مسجد میگفتند. (3)
پس از مرگ پدرش مروان، هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود؛ اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو کاری ندارم.» او نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع و از امر به معروف جلوگیری کرد. (4)
«مسعودی»، مورّخ مشهور مینویسد: عبدالملک فردی خونریز بود. عُمّال او مانند «حجاج» حاکم عراق، «مهلّب» حاکم خراسان، و «هشام بن اسماعیل» حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفّاک و بیرحم بودند. (5)
بدتر از همة آنان «حجّاج» بود که جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند: «جابر بن عبد الله انصاری»، «انس بن مالک» و «سهل بن ساعدی» را زد و جمعی دیگر را نیز به قصد خوار کردن و با دستاویز اینکه در کشتن عثمان نقش داشتهاند، داغ نهاد. (6) پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع خود ساخت، عبدالملک حکومت عراق را به وی سپرد. حجاج سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس وارد مسجد کوفه شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر نشست و مدتی لب فرو بست و سکوت کرد. همین که سکوت همه جا را فرا گرفت، روی خود را گشود و گفت: مردم کوفه! سرهایی را میبینم که چون میوة رسیده، موقع چیدن آنها فرا رسیده است و باید از تن جدا گردند، و این کار به دست من انجام میگیرد، و خونهایی را میبینم که میان عمامهها و ریشها میدرخشد... . (7)
«مسعودی» مینویسد: حجاج بیست سال فرمانروایی کرد و تعداد کسانی که در این مدت با شمشیر یا زیر شکنجة دژخیمان وی جان سپردند، صد و بیست هزار نفر بود! و تازه اینها غیر از کسانی بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهای او کشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وی پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بیلباس بودند! حجاج زنان و مردان را یک جا زندانی میکرد و زندانهای وی بدون سقف بود، از این رو زندانیان از گرمای تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند. (8)
ترسیم الگوی بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السلام
این الگو که با بررسی سیره و سخن امام علیه السلام به دست میآید، بر پایة رسالت بیدارکننده، افشاگری و سرزنش عالمانه، مواعظ و بیانات حکیمانه، برخورد کریمانه، حمایت مخفیانه، نیایشهای عارفانه، تربیت مجاهدانه و برخورد قاطعانه شکل گرفت.
1. رسالت بیدارکننده
الف. معرفی اهلبیت علیهم السلام
وقتی اسیران اهلبیتعلیهمالسلام به شام وارد شدند، مردی جلوی امامعلیهالسلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز گردانید. امام علی بن الحسینعلیهماالسلام خاموش ماند تا آن مرد شامی آنچه در دل داشت، بر زبان آورد. آن گاه امامعلیهالسلام از او پرسید: قرآن خواندهای؟
ـ آری.
ـ این آیه را خواندهای: «قُلْ لاَّ أسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (9)؟
ـ آری.
ـ و این آیه را: «وَءَاتِ ذَالْقُِرْبَی حَقَّهُ» (10)؟
ـ آری.
ـ و نیز این آیه را: «إنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (11)؟
ـ آری.
ـای پیرمرد! این آیهها در حقّ ما نازل شده است. ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاکیزه از هرگونه آلایش. پیرمرد دانست آنچه دربارة اسیران شنیده است، درست نیست، و آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیغمبرند، و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و گفت: خدایا! من از بغضی که از اینان در دل داشتم، به درگاهت توبه میکنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم. (12)
از درخشانترین صفحات زندگی پیامبرِ عاشورا، که در لباس اسارت، انقلابی شگفت آفرید و نام و یاد اهلبیتعلیهمالسلام را زنده کرد، سخنان زیبای حضرت در مسجد اموی شام بود. آنگاه که یزید با اصرار مردم به امامعلیهالسلام اجازه داد، امامعلیهالسلام بر عرشة منبر قرار گرفتند و پس از حمد و ثنای پروردگار، چنین فرمودند: «أیهَا النَّاسُ! اُعْطِینَا سِتّاً وَفُضِّلْنَا بِسَبْعٍ اُعْطِینَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّمَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَفُضِّلْنَا بِأنَّ النَّبی الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَمِنَّا الصِّدِّیقُ وَمِنَّا الطَّیارُ وَمِنَّا أسَدُ اللهِ وَأسَدُ رَسُولِهِ وَمِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الأمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَمَنْ لَمْ یعْرِفْنِی أنْبَأتُهُ بِحَسَبِی وَنَسَبِی أیهَا النَّاسُ أنَّا بْنُ مَکَّةَ وَ مِنی أنّا بْنُ زَمْزَمَ وَالصَّفَا...؛ (13)
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است: خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. و هفت فضیلت ما این است که: پیامبر برگزیدة خدا از ماست، صدّیق (علی بن ابی طالبعلیهماالسلام) از ما است، جعفر طیار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسینعلیهماالسلام) از ما است.ای مردم! هر کس مرا میشناسد که میشناسد، و اگر کسی مرا نمیشناسد، خود را به او میشناسانم. من پسر مکه و منایم. من پسر زمزم و صفایم..»
در ادامه حضرت به معرفی پیامبر خداصلیاللهعلیهوآله اشاره فرمودند: «أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا بْنُ خَیرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا بْنُ خَیرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِی بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ «دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى» أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى؛ (14)
من فرزند آن بزرگواری هستم که حجر الاسود را با گوشة عبا برداشت. من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف و سعی به جا آورد. منم فرزند بهترین انسانها، منم فرزند کسی که در شب معراج از مسجد الحرام به مسجدالاقصی برده شد. منم فرزند کسی که در سیر آسمانی به سدرة المنتهی رسید. منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قَابَ قَوْسَینَ أوْ أدْنَی» کشید. منم فرزند کسی که با فرشتگان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد. منم فرزند محمد مصطفی.»
در ادامه حضرت به قطرهای از بحر فضایل امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام اشاره کرده، فرمودند: «أَنَا ابْنُ عَلِی الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ بِسَیفَینِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَینِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَینِ وَ بَایعَ الْبَیعَتَینِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَینٍ وَ لَمْ یکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَینٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَینِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِین وَ...؛ (15)
منم فرزند علی مرتضی. من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمة توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه میرزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازة چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنان، وارث انبیا، از بین برندة مشرکان، امیر مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادتکنندگان و افتخار گریهکنندگانم. من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهلبیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله هستم. من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین، ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد. من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبرصلیاللهعلیهوآله را پذیرفت. من پسر اوّل سبقتگیرندة در ایمان و شکنندة کمر متجاوزان و از میانبرندة مشرکانم... .»
امام زین العابدین علیه السلام در شناساندن شجرهنامة امامت و رسالت آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و نالة مردم بلند شد. یزید ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به «أشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» رسید، امامعلیهالسلام از بالای منبر رو به یزید کرد و فرمود: آیا محمدصلیاللهعلیهوآله جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر بگویی جدّ تو است، دروغ گفتهای و حق را انکار کردهای، و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟ (16)
شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان، در غفلت به سر میبردند و خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله را نمیشناختند، با این بیان امامعلیهالسلام متوجه واقعیت شدند.
ب. اشکهای ریزان
صدای گریههای امام سجادعلیهالسلام دلها را میلرزاند و سنگدلترین افراد را منقلب میکرد. امامعلیهالسلام با نماد اشک، افشاگر جنایات امویان بود. جنایاتی که هرگز از دامان آن دودمان که داعیة مسلمانی داشتند، پاکشدنی نبود. خیلیها که فقط شنیده بودند اتفاقی افتاده است؛ اما تصور نمیکردند اوج جنایت تا کجا رسیده، وقتی صدای لرزان و اشک ریزان امامعلیهالسلام را در کوچکترین مناسبت ـ مثل بریدن سر گوسفندی یا دیدن طفل شیرخوارة تشنهکامی ـ میدیدند، اگر شیعه بودند، سر تا پا گرد شمع وجود امام خویش میسوختند و اگر شیعه نبودند و مسلمان بودند، باز احساس مسئولیت میکردند؛ چرا که هنوز حدیث: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَینِ کِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أهْلَ بَیتِی وَ اِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» (17) را روایت میکردند و امانتداری در قبال عترت نبویصلیاللهعلیهوآله را وظیفۀ خود میدانستند. و اگر غیرمسلمان بودند نیز به عنوان یک انسان داوری میکردند و از دشمنان حضرت ابراز تنفر مینمودند.
امام سجاد علیه السلام برای زنده نگه داشتن خاطرة شهیدان کربلا، در مناسبتهای گوناگون بر عزیزانش گریه میکرد. تا چشم مبارکش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. وقتی علت این کار را میپرسیدند، میفرمود: چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند؛ ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند. وقتی علت این همه اشک و ناله را از او میپرسیدند، در جواب میفرمود: مرا ملامت نکنید. یعقوب بن اسحاق بن ابراهیمعلیهمالسلام، پیامبر و پیامبرزاده بود. او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید، کمرش خمیده و نور چشمانش از شدت گریه از دست رفت، در حالی که پسرش در این دنیا و زنده بود؛ اما من با چشمان خودم پدر و برادز و 17 تن از خانوادهام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند. پس چگونه اندوه من تمام و گریهام کم شود؟ (18)
2. افشاگری و سرزنش عالمانه
بنی امیه چهره واقعی خود را زیر پردة ریا و نیرنگ مخفی کرده بود. شهادت امام حسینعلیهالسلام تا حدّی از چهرة آنها پرده برداشت و اسراری را هویدا ساخت؛ ولی اسارت امام سجادعلیهالسلام و افشاگری حضرت، انسانیتِ امویان را زیر سؤال برد و کاملاً چهره منافقصفت آنها را آشکار نمود. اینک نمونههایی از این افشاگری و سرزنشها را مرور میکنیم:
الف. سرزنش پیمانشکنان کوفه
امام علی بن الحسینعلیهمالسلام در سرزنش مردم کوفه چنین فرمود: «أَیهَا النَّاسُ نَاشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إِلَى أَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَیتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِکُمْ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ وَ الْبَیعَةَ وَ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ سَوْأَةً لِرَأْیکُمْ بِأَیةِ عَینٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله إِذْ یقُولُ لَکُمْ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِی؛ (19)
ای مردم! شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید؟ وای بر شما از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید. به کدام دیده به سوی رسول خداصلیاللهعلیهوآله نظر خواهید نمود، آن گاه که در روز قیامت به شما خواهد گفت: شما عترت مرا کشتید و هتک حرمت من نمودید، پس شما از امت من نیستید؟»
سخنان امام سجادعلیهالسلام در کوفیان تحولی شگفت ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس حضرت بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خداصلیاللهعلیهوآله باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانة سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند: ما فرمانبردار توایم و از تو نمیبریم و با هر کس که بگویی، پیکار میکنیم و با آنکه بخواهی، در آشتی به سر میبریم! یزید را میکشیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام علی بن الحسین علیهماالسلام که کوفیان را خوب میشناخت، فرمود: «هَیهَاتَ هَیهَاتَ أَیهَا الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ حِیلَ بَینَکُمْ وَ بَینَ شَهَوَاتِ أَنْفُسِکُمْ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَی کَمَا أَتَیتُمْ إِلَى آبَائِی مِنْ قَبْلُ کَلَّا وَ رَبِّ الرَّاقِصَاتِ فَإِنَّ الْجُرْحَ لَمَّا ینْدَمِلُ قُتِلَ أَبِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَیتِهِ مَعَهُ وَ لَمْ ینْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ثُکْلَ أَبِی وَ بَنِی أَبِی وَ وَجْدُهُ بَینَ لَهَاتِی وَ مَرَارَتُهُ بَینَ حَنَاجِرِی وَ حَلْقِی وَ غُصَصُهُ یجْرِی فِی فِرَاشِ صَدْرِی وَ مَسْأَلَتِی أَنْ لَا تَکُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَینَا؛ (20)
هیهات! هیهات!ای فریبکاران دغلباز،ای اسیران شهوت و آز! میخواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا! هنوز زخمی که زدهاید، خونفشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما میخواهم نه با ما باشید، نه بر ما.»
ب. سرزنش مردم بعلبک
در مسیر کاروان اسرای کربلا، شلاق خندههای مردم بعلبک، جسم رنجور یتیمان و زنان داغدیده را بهشدت شکنجه میداد. ساکنان بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده و به روش خاص خود، به جشن و شادی پرداخته بودند. امام سجادعلیهالسلام بعد از آنکه عمهشانام کلثومعلیهاالسلام مردم آن شهر را اینچنین نفرین فرمودند که: «أبَادَ اللهُ کَثْرَتَکُمْ وَسَلَّطَ عَلَیکُمْ مَنْ یقْتُلُکُمْ؛ (21) خدا کثرت شما را نابود کند و شخصی را بر شما مسلط سازد که شما را به قتل برساند.» در حالی که قطرات اشک بر گونههایشان میغلطید، با قلبی سوزان مردم غفلتزدة بعلبک را اینگونه مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:
وَهُوَ الزَّمَانُ فَلاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ مِنَ الْکِرَامِ وَمَا تُهْدَی مَصَائِبُهُ
فَلَیتَ شَعْرِِی إلَی کَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا فُنُونُهُ وَتَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ
یسْرَی بِنَا فَوْقَ أقْتَابٍ بِلاَ وِطَاءٍ وَسَابِقُ الْعِیسِ یحْمِی عَنْهُ غَارِبُهُ
کَأنَّنَا مِنْ أسَارَی الرُّومِ بَینَهُمْ کَأنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ کَاذِبُهُ
کَفَرْتُمْ بِرَسُولِ اللهِ وَیحَکُمْ فَکُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُهُ (22)
«آری، روزگار است و شگفتیهای پایانناپذیر و مصیبتهای مداوم آن.ای کاش میدانستم کشمکشهای گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه میبرد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمیتابد و ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهد، در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان میدارند، گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقة محاصرة ایشان قرار گرفتهایم. وای بر شما،ای مردمان غفلتزده! شما به پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.»
3. مواعظ و بیانات حکیمانه
او همچون پدری دلسوز و مهربان، و بسان خورشیدی فروزان، راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن مینمود. حضرت هر جمعه در مسجد پیامبرصلیاللهعلیهوآله مواعظ و بیانات حکیمانهای را ایراد میفرمود و مردم را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر میداشت. (23) همچنین سخنان و مواعظ دیگری که آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاصّ خود ایراد میکردند، از طریق یارانی چون «ابو حمزه ثمالی» نقل شده است. امامعلیهالسلام با این شیوة حکیمانه، ضمن موعظه و نصیحت مردم، تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل مینمود، و در فضایی مناسب، اهداف و آرمانهای والای خود را عملی میساخت.
نمونهای از بیانات امامعلیهالسلام را به تفکر و تأمل مینشینیم:
«ای مؤمنان! شما را طاغوتیان دنیاطلب که دل به دنیا سپرده و شیفتة آن شدهاند و به دنبال نعمتهای بیارزش و لذتهای زودگذر آن هستند، نفریبد... به جانم سوگند! در ایام گذشته حوادثی را پشت سر گذاشتید و از انبوه فتنهها به سلامت گذشتید، در حالی که پیوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهکاران در زمین دوری و تبری میجستید، پس اکنون نیز از خدا یاری بخواهید و به سوی فرمانبری از خدا و اطاعت از «ولی خدا» که از حاکمان کنونی شایستهتر است، برگردید... . از معاشرت با گنهکاران و آلودگان، همکاری با ستمگران و نزدیکی و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنة آنان برحذر باشید و از آنان دوری بجویید و بدانید که هر کس با اولیای خدا مخالفت ورزد و از دینی غیر از دین خدا پیروی کند و در برابر امر رهبری الهی خودسرانه عمل کند، در دوزخ گرفتار آتش شعلهور خواهد شد.» (24)
4. برخورد کریمانه
رفق و مدارا در رفتار امام زین العابدینعلیهالسلام مختصّ دوستان نبود؛ بلکه رفتار ایشان با دستگاه حاکمه عاری از خشونت بود و حتی المقدور روش ملایمت را به کار میگرفت، و این شیوه به خاطر مستحق بودن آنان به مدارا نبود؛ بلکه حکمت و مصلحت ایجاب میکرد که در سایة چنین راهکاری خود و پیروانشان بتوانند به اهداف بلند انسانی و انجام دستورات الهی خویش نزدیک شوند و آنها را اجرایی سازند.
«مروان بن حکم» در قبال واکنشهای مردمی و ترس از تبعات ناگوار آن از محضر امامعلیهالسلام تقاضا کرد تا زن و فرزندش در پناه امامعلیهالسلام و در خانة حضرت مدتی را به سر ببرند و از خشم مردم که بر ضدّ امویان راه افتاده بود، در امان باشند. حضرت جواب مثبت دادند تا به قولی «ادب باشد در مقابل بیادبی امویان.» (25)
5. حمایت مخفیانه
دمیدن روح حماسه و ایثار در کالبد مسلمانان یکی از برکات قیام عاشورا بود. خطبههای بصیرتآفرین امام سجادعلیهالسلام روحیة طاغوتستیزی را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخت و باعث شد مردم علیه حکمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی بزنند.
شاخصترین این جنبشها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نامهای: قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است. گرچه امام سجادعلیهالسلام در ظاهر (به علت خفقان شدید و استبداد حاکم) در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر میبرد؛ اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملاً آنها را تأیید مینمود. (26)
6. نیایش های عارفانه
امام سجادعلیهالسلام در عصری که دشمنان، محراب را با خون اولیای خدا گلگون میساختند و حقگویان برخاسته از محراب را مورد سختترین آزارها قرار میدادند، از محراب نیایش، مکتبی سرشار از آموزش و پرورش پدید آورد و نجواهای پنهانیش را رساتر از هر فریاد به گوش غفلتزدگان و راهگمکردگان زمانش و نیز فرزندان آیندة اسلام رساند.
امام علی بن الحسینعلیهماالسلام چنان در این میدان میکوشید که وقتی فاطمه، دختر امیرالمؤمنینعلیهالسلام آن تلاش طاقتفرسا و آن عبادت بیوقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از «جابر بن عبد الله» یاری خواست تا شاید امام سجادعلیهالسلام را از آن همه زحمت و مرارت که در مسیر عبادت به خویش روا میداشت، باز دارد. (27)
استفاده از این روش برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، حکایت از بصیرت عمیق و بینش زمانشناسانة آن حضرت دارد. دعاهای حضرت سید الساجدینعلیهالسلام که در مجموعههای ارزشمندی همچون: صحیفة سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حمزة ثمالی، نیایشهای روزانه و... گرد آمده است، دل هر شنوندة عارف و اندیشمندی را میلرزاند و توجه به معانی بلند و باشکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب میسازد. در لابلای این عبارات وحیگونه، فلسفة قیام حسینی تبیین میگردد و انسان نیایشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی به صحنة مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده، راه عزّت حقیقی به وی نشان داده میشود.
مهمترین نکتهای که در نیایشهای امام سجاد علیهالسلام جلب توجه میکند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که بیش از تمام دعاها در صحیفة سجادیه تکرار میشود، به گونهای که اکثر موارد، در صدر و ذیل یا متن دعا، بارها این دعای مستجاب و والاقدر بیان میشود و دیگر حاجات و نیازها در جوار آن درخواست میگردد. اهتمام حضرت به این ذکر شریف با توجه به عصری که مبارزه با اهلبیتعلیهمالسلام و یاران آن در رأس برنامههای حکومت اموی بوده است، و حتی لعن و سبّ امام علیعلیهالسلام و خاندانش همچنان ترویج میشده، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهلبیتعلیهمالسلام، ارزش محبت و توسل به آنان در آن دوران، نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفین اهل بیتعلیهمالسلام به شمار میآید.
امام سجادعلیهالسلام با آگاهی دقیق از شرایط و زمانی که در آن میزیست، برای هدایت و ارشاد عموم اقدام کرد و در این راستا از سنگر پرصلابت دعا برای بیان معارف ناب اسلام و عقاید خود بهره گرفت. آری، کتیبة امامعلیهالسلام عرفان گشود و جانها را جرعهنوش «صحیفه سجّادیه»اش نمود.
7. تربیت مجاهدانه
یکی از شیوههای بصیرتآفرینی امام سجادعلیهالسلام، پرورش و تربیت انسانهای مستعد و بصیر در میدان فتنه بود. شاگردانی که چشمة فیضشان، دامن طبیعت را طراوت و جامعة خشک و بیحاصل آن روز را ثمر بخشید. افرادی که هر یک مشعلدار هدایت جامعه بوده و افکار صحیح و ناب و ایدههای امامعلیهالسلام را در بین مردم میگستراندند. شیخ طوسیرحمهالله در حدود 170 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست کرده است که بیشتر آنان از امام سجادعلیهالسلام بهرههای علمی برده و روایت نقل کردهاند: سعید بن جبیر، ابو حمزة ثمالی، ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبد الله انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دوئلی، فرزدق شاعر و... از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجادعلیهالسلام میباشند که در بصیرتبخشی به جامعة آن روز نقش مهمی ایفا نمودند.
حضرت با اقدام به خرید بردگان و سپس تعلیم و تربیت آنان در مکتب فضایل و کمالات علمی و عملی خود و آزاد کردن آنها در مناسبتهای مذهبی، بهویژه در شب عید فطر، تربیتی مجاهدانه را شروع نمود، تا آنجا که آمار آزادشدگان توسط امام سجادعلیهالسلام را تا چهار هزار برده نقل کردهاند. (28)
همچنین امام در مدینه، با تربیت طبقة موالی (عدهای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده بودند) میکوشید تا اسلام صحیح و سلیم را به آنان منتقل نماید.
8. برخورد قاطعانه
یکی از شورانگیزترین بخشهای زندگی امامانعلیهمالسلام، برخورد با پشتوانههای فکری فتنه میباشد. آنها که فکر و ذهن مردم را به سود قدرتهای جور جهت میدادند و زمینة فکری و ذهنی را برای پذیرش حکومت آنان فراهم میکردند. نمونة اینگونه برخورد در زندگانی سیاسی امام چهارمعلیهالسلام، برخورد شدید آن حضرت با «محمد بن مسلم زهری» (29) محدّث درباری است.
امام سجادعلیهالسلام با توجه به سوابق سیاه زهری، نامة تند و کوبنده و در عین حال خیرخواهانه و بصیرتآفرینی به وی نوشت که بخشی از ترجمة آن را به تدبر مینشینیم:
«خدا ما و تو را از فتنهها نگاه دارد و تو را از آتش دوزخ حفظ کند. تو در حالتی قرار گرفتهای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است به حال تو ترحم کند. نعمتهای گوناگون خدا بر تو سنگینی کرده است. خداوند بدن تو را سالم و عمرت را طولانی کرده و حامل علوم قرآن، فقیه، آشنا به احکام دین و عارف به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده، پس حجت او بر تو تمام گشته است... .
خداوند در برابر این نعمتها شکر آنها را بر تو واجب کرده و تو را به این وسیله آزمایش کرده است... . ببین فردا که در پیشگاه خدا ایستادی و خداوند از تو پرسید که نعمتهای او را چگونه شکر کردی، و در برابر حجتهای او چگونه به وظایف خود عمل نمودی، وضع تو چگونه خواهد بود؟ گمان نکن که خداوند عذر تو را خواهد پذیرفت و از تقصیرت در خواهد گذشت، هرگز! خداوند در کتاب خود از علما پیمان گرفته است که حقایق را برای مردم بیان کنند، آنجا که فرموده است: «لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ»؛ (30)
«کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان نکنید.» بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبکترین چیزی که بر دوش گرفتی، این است که وحشت ستمگر را به آرامش تبدیل کردی؛ چون به او نزدیک شدی، و هر بار تو را دعوت کرد، اجابت نمودی و راه گمراهی را برای او هموار ساختی. چقدر میترسم که بر اثر گناهانت، فردا جایگاهت با خیانتکاران یکی باشد و به خاطر آنچه به ازای همکاری با ستمگران به چنگ آوردهای، بازخواست شوی. چیزهایی را که حقّ تو نبود، وقتی به تو دادند، گرفتی، و به شخصی نزدیک شدی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده است و هنگامی که او تو را به خود نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی و کسی را که دشمن خدا است، به دوستی برگزیدی. آیا چنین نبود وقتی او تو را دعوت کرد و مقرّب خود ساخت، مگر نمیبینی که تو را دعوت به همکاری با خود میکنند و استوانة آسیاب ستمگری خویش قرار میدهند و تو را پلی قرار دادهاند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور میکنند و نردبانی ساختهاند که از آن به بام گمراهی و ضلالتشان بالا میروند؟
... آنچه به تو دادهاند، در مقابل آنچه که از تو گرفتهاند، چقدر ناچیز و کمارزش است! اینک ببین چقدر اندک است آنچه از دنیا برای تو آباد کردهاند و چقدر زیاد است آنچه از آخرتت خراب کردهاند! بنگر چه میکنی و مراقب خویشتن باش و بدان که دیگری مواظب تو نخواهد بود. نفس خود را همچون یک شخص مسئول، مورد محاسبه قرار بده... . گمان نکن که من میخواستم تو را سرزنش و نکوهش کنم، نه، خواستم خداوند اشتباهات گذشته تو را جبران کند و دین از دست رفتهات را به تو بازگرداند، و در این کار، سخن خدا را یاد کردم که فرمود: «وَذَکِّرْ فَإنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ (31) «تذکر بده؛ زیرا تذکر برای مؤمنان سودمند است.»
... وقتی دنیا در مثل تو با این سنّ زیاد و علم فراوان و نزدیکی اجل اثر بگذارد و علاقمند به آن باشی، چطور میتواند کسی که جوان است و اطلاعی ندارد و بینش مختصری دارد و دارای خرد نیست، سالم بماند؟ «إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إلَیهِ رَاجِعُونَ». (32)
... دقت کن که چگونه سپاسگزار مربی و منعم خود هستی که از کوچکی تا بزرگی تو را مشمول نعمت خود قرار داده و چگونه بزرگ میداری کسی را که به وسیلة دین خود تو را بین مردم شخصیت داده؟ این است سپاسگزاری تو در مقابل مأموریتی که داری؟! بیم آن دارم که چون آنها باشی که در این آیه میفرماید: «أضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یلْقُونَ غَیا»؛ (33) «آن گاه، پس از آنان جانشینانی به جای ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کردند، و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید.» تو را مأمور به انجام دستورات قرآن نموده و علم خود را به تو سپرده؛ ولی آن را ضایع کردهای. خدا را سپاسگزارم که مرا از گرفتاریهای تو سالم نگه داشته است. والسلام.» (34)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). علل الشرایع، شیخ صدوق، انتشارات مکتبة الداوری، ج1، ص233.
(2). امام صادقعلیهالسلام فرمودند: «اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَینِعلیهالسلام إلاَّ ثَلاَثَةً: أبُو خَالِدٍ الْکابُلِی، یحْیی بْنُام الطَّوِیلِ وَجُبَیرُ بْنُ مُطْعِم؛ پس از شهادت امام حسینعلیهالسلام مردم از اطراف خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله پراکنده شدند، جز سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بنام الطویل و جبیر بن مطعم.» (بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج46، ص144.
امام سجادعلیهالسلام فرمودند: «در مکه و مدینه بیست مرد وجود ندارند که ما را دوست داشته باشند؟» همان، ص143.
(3). سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، به نقل از: تاریخ تمدن اسلام، ترجمة علی جواهر کلام، امیر کبیر، تهران، ج4، ص100.
(4). همان، به نقل از: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، 1399 ق، ج4، ص520.
(5). همان، به نقل از: مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الاندلس، بیروت، ج3، ص91.
(6). همان، به نقل از: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص359.
(7). همان، ص375.
(8). همان، به نقل از: مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الاندلس، بیروت، ج3، ص166 و 167.
(9). شورا/ 23.
(10). اسراء/ 26.
(11). احزاب/33.
(12). بحارالانوار، الجامعۀ لدرر أخبار الأئمۀ الأطهار، علامه مجلسی، ج45، ص156.
(13). همان، ص138.
(14). همان.
(15). همان، ص139.
(16). همان، ص140.
(17). أمالی، طوسی، ص547.
(18). لهوف، سید بن طاووس، ص380.
(19). بحار الانوار، ج45، ص112؛ اعیان الشیعه، سیدحسین بروجردی، ج1، ص613؛ حیاة الامام زین العابدین، ص167 ـ 168؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص217؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص157 ـ 159؛ مقتل ابی مخنف، ص99.
(20). همان.
(21). بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسی، ج45، ص126.
(22). همان، ص127.
(23). تحف العقول، حسین بن علی بن شعبه، نشر جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، چاپ دوم، ص252.
(24). همان، ص252.
(25). تاریخ خلفا، ج2، ص618.
(26). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج45، ص350.
(27). همان، ج46، ص60.
(28). کشف الغمة فی معرفة الائمة، علی بن عیسی، ملقب به بهاء الدین اربلی (م 693 ق)، ج2، ص77.
(29). زهری یکی از تابعان و فقیهان عصر امام سجادعلیهالسلام و از محدّثان بزرگ مدینه بود؛ اما خلفای بنیامیه به منظور بهرهبرداری از شهرت او در جهت مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش، او را به دیار خویش جذب کردند و او به منظور برخورداری از ثروت و رفاه دربار بنیامیه، از همنشینان عبد الملک بن مروان و بعد از او از مقربان دربار فرزندان وی گردید. هشام بن عبد الملک او را معلم فرزندان خود قرار داد و او تا آخر عمر این سمت را به عهده داشت. او که کاملاً به دربار بنی امیه وابسته شده بود؛ احادیثی به نفع آنها جعل یا تحریف میکرد. (ر. ک: سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص573، «ماده زهر»).
(30). آل عمران/ 187.
(31). الذاریات/ 55.
(32). بقره/ 156.
(33). مریم/ 59.
(34). بحار الانوار، علامه مجلسی، ج17، ص120.